۲۶
اسفند
یکی از تاکسی های باباش تصادف کرده بود . خواست با موتور بره اونجا ، نذاشتم . میترسیدم سوار موتور شه . گفتم:
"مادر جون صلاح نیست با موتور بری."
گفت: "مادر من واردم ، ایشاالله طوری نمیشه ، ولی اگه شما ناراحت میشی نمیرم"
بعد همون شب تو خواب مشرّف شدم خدمت بی بی حضرت زهرا(س) فرمودند: